جدول جو
جدول جو

معنی ظل اول - جستجوی لغت در جدول جو

ظل اول
(ظِلْ لِ اَوْ وَ)
هو العقل الاول لأنّه اول عین ظهرت بنوره تعالی و قبلت صوره الکثره التی هی شؤون الوحده الذاتیه. کذا فی اصطلاحات الصوفیه. (کشاف اصطلاحات الفنون)
لغت نامه دهخدا
ظل اول
سایه نخست خرد یکم نخستین بر آینده از خدا زبانزد فرزانی
تصویری از ظل اول
تصویر ظل اول
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ظلال
تصویر ظلال
ظلّ ها، سایه ها، جمع واژۀ ظلّ
ظلّه ها، سایه بان ها، جمع واژۀ ظلّه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عقل اول
تصویر عقل اول
در فلسفه آنچه نخستین بار از ذات حق صادر شده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ظلال
تصویر ظلال
آنچه بر کسی یا بر روی چیزی سایه می اندازد مانند ابر یا چیز دیگر
فرهنگ فارسی عمید
(یِ اَوْ وَ)
اول، (سن...) پاپ مسیحی از سال 140 تا 155 میلادی مولد آکیه. وی به رّد و جرح دوطریقۀ مسمی به ’والنتین و مارقیون’ پرداخته و در زمرۀ ائمۀ نصاری درآمده است. (قاموس الاعلام ترکی)
لغت نامه دهخدا
(عَ لِ اَوْ وَ)
رجوع به ترکیب ’عقل اول’ در معنی فلسفی و در معنی تصوف عقل شود
لغت نامه دهخدا
(ظِلْ لُلْ لاه)
سایۀ خدا. صفتی است که شاهان را دهند و صاحب آنندراج گوید: و به اصطلاح پادشاه را گویند، چه سایۀ هر شیئی صاحب اوست و حکایت میکند از ذات آن شخص. پادشاه نیز همین حال را دارد به ذات الهی که انتظام مملکت به ذات اوست چنانکه انتظام وجود ممکنات به وجود باری تعالی است
لغت نامه دهخدا
(ظِلْ لُ اِ لاه)
هو الانسان الکامل المتحقّق بالحضره الذاتیه. کذا فی اصطلاحات الصوفیه. (کشاف اصطلاحات الفنون). و شاید کلمه ظل اﷲ بوده و طابع غلط کرده است
لغت نامه دهخدا
(لِ اَوْ وَ)
قدیس، پاپ رم از سال 492 تا 496 م
لغت نامه دهخدا
(حَ رَ)
ظل ّ. روز گذاشتن. همه روز کاری کردن. (تاج المصادر بیهقی) : ظل ّ نهاره یفعل کذا، یعنی تمام روز چنین میکند، و کذا ظل ّ لیله یفعل کذا
لغت نامه دهخدا
(ظَ ءِ)
جمع واژۀ ظلیله
لغت نامه دهخدا
(ظِ)
سایبان، بهشت، بستان، سایۀ ابر، ظلال البحر، موجهای دریا، جمع واژۀ ظل ّ و ظلّه:
عشق ربانی است خورشید کمال
امر نور اوست خلقان چون ظلال.
مولوی.
آدم و نوح و خلیل و موسی و عیسی
آمده مجموع در ظلال محمد.
سعدی.
ظلال و ظلالات، صاحب کشاف اصطلاحات الفنون گوید: عند الصوفیه عباره عن الاسماء الالهیه. کذا فی کشف اللغات. و در لطائف اللغات میگوید که: ظلال در اصطلاح صوفیه عبارت است از وجود اضافی ظاهر به تعینات ممکنات
لغت نامه دهخدا
(ظَلْ لا مَ)
آبی است نزدیک ربذه و به قول بعضی وادیی است در شربّه. ابوعبید گوید: ظلال سوان، به جانب چپ طخفه وقتی که به سوی مکه روی کنی و متعلق به بنی جعفر بن کلاب است. این کلمه را به طاء مهمله نیز نوشته اند. رجوع به معجم البلدان شود
لغت نامه دهخدا
(ظَ)
هر آنچه سایه افکند بر تو مثل ابر و کوه و غیره، سایۀ ابر. (آنندراج) ، جای سایه دار. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(ظُ)
جمع واژۀ ظل ّ
لغت نامه دهخدا
(پُ لِ اَوْ وَ)
امپراطور روسیه پسر کاترین دوم متولد در پطرسبورگ بسال 1754 میلادی وی از 1796 تا 1801 میلادی سلطنت کرد و بر اثر توطئۀ درباری کشته شد
پاپ از سال 757 تا 767 م
لغت نامه دهخدا
(خَطْ طِ اَوْ وَ)
حرف اول از حروف که الف باشد، عرش، مکۀ معظمه. (ناظم الاطباء) (برهان قاطع)
لغت نامه دهخدا
تصویری از ظلول
تصویر ظلول
جمع ظل سایه ها
فرهنگ لغت هوشیار
سایه افکن، سایه ابر، سایبان، جمع ظل، سایه ها، جمع ظله، سایبان ها آنچه بر کسی یا روی چیزی سایه بیاندازد مانند ابر، سایه بان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از علت اول
تصویر علت اول
انگیزه نخست انگیزه نخست خرد نخستین
فرهنگ لغت هوشیار
خرد نخست نور اول نور اقرب (در فرزان سهر وردی) : خرد نخست شید نخست ویسپ آگاه ویسپ آگاه خرد یکم خرد نخست خرد نخست خرد جدا گشته انگیزه نخست خرد نخستین
فرهنگ لغت هوشیار
سایه خدا در شاهنامه نخستین فرمانروای خودکامه ای که خود را سایه خدا خوانده اسکندر است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خط اول
تصویر خط اول
نخستین وات، گواژ (کنایه) خدایخانه، تختگاه خدا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از در اول
تصویر در اول
در اول اولا مقابل در آخر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ظلول
تصویر ظلول
((ظُ))
جمع ظل، سایه ها
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ظلال
تصویر ظلال
جمع ظل، سایه ها
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ظلال
تصویر ظلال
((ظِ))
سایبان، سایه ابر
فرهنگ فارسی معین
آب تلخ
فرهنگ گویش مازندرانی
اولین آب حمام خزانه ای که برای شستشو مورداستفاده قرار می
فرهنگ گویش مازندرانی
آب نخاع
فرهنگ گویش مازندرانی
ترس واهمه
فرهنگ گویش مازندرانی
جوش جوشش
فرهنگ گویش مازندرانی
پول قدیمی، به باور عوام پول اجنه
فرهنگ گویش مازندرانی
دفعه ی اول، بار اول
فرهنگ گویش مازندرانی